#ایران #زندانی_عقیدتی #بهائی #دلنوشته
#نیکامرکزی محبوس در #زندان _رجایی_ شهر
دلنوشته نیکا مرکزی فرزند پیام مرکزی از
زندانیان بهایی محبوس در زندان رجایی شهر که به 5 سال زندان محکوم شده است .
شايد اين بار فقط براي خودم مي نويسم!
براي خودم هايي كه
دست نوشتن ندارند و نه شايد جرأتي براي حرف زدن...
براي فرزنداني كه داغ جدايي و دوري ديده اند...
براي آرتيني كه ديگر طاقت ديدن ديوارهاي زندان را ندارد،
براي نيكاني كه صداي بابا بابا گفتنش يك لحظه از خاطرم پاك نمي شود...
براي تك تك اشك هايي كه انوشا براي يك شب دوري از مادرش تنها براي ملاقات پدر ريخت..
از غرور هاي دلنشين اردلان...
مي نويسم از بي تابي ها و بي قراري هاي هستي...
از بزرگ بودن هاي فريد ...
مي نويسم شايد حرف هايي باشد از دل انيسا و يونس،
كه بايد صبور باشند و خود را به سرنوشت بسپرند،
مي نويسم، از دردِ شفق كه بغض نگاه محروم پدرش از ديدن ماه را در خود پنهان مي كند...
از لبخند هاي تلخ لب هميشه خندان شميس..
مي نويسم از جمالي كه به تنهايي دست پدري بر سر ورقا ، بديع و فريد مي كشد...
از درد بي پناهي اوا و نگار و پگاه...
مي نويسم از سختي رسيدن فاران به صندلي چرخدار تنها براي چند لحظه حس گرماي حضور پدرش...
از اشك هاي هر دم سوده و خودخوري هاي مردانه سروش...
براي فرزنداني كه داغ جدايي و دوري ديده اند...
براي آرتيني كه ديگر طاقت ديدن ديوارهاي زندان را ندارد،
براي نيكاني كه صداي بابا بابا گفتنش يك لحظه از خاطرم پاك نمي شود...
براي تك تك اشك هايي كه انوشا براي يك شب دوري از مادرش تنها براي ملاقات پدر ريخت..
از غرور هاي دلنشين اردلان...
مي نويسم از بي تابي ها و بي قراري هاي هستي...
از بزرگ بودن هاي فريد ...
مي نويسم شايد حرف هايي باشد از دل انيسا و يونس،
كه بايد صبور باشند و خود را به سرنوشت بسپرند،
مي نويسم، از دردِ شفق كه بغض نگاه محروم پدرش از ديدن ماه را در خود پنهان مي كند...
از لبخند هاي تلخ لب هميشه خندان شميس..
مي نويسم از جمالي كه به تنهايي دست پدري بر سر ورقا ، بديع و فريد مي كشد...
از درد بي پناهي اوا و نگار و پگاه...
مي نويسم از سختي رسيدن فاران به صندلي چرخدار تنها براي چند لحظه حس گرماي حضور پدرش...
از اشك هاي هر دم سوده و خودخوري هاي مردانه سروش...
از صبوري هاي خواهرم، از دل پر درد اما لبان
ساكتش...
از اينهمه سكوت چه بگويم؟
چه مي توان گفت؟
بگويم خسته ايم؟ چه فايده!!
بگويم بس است؟ كيست كه تمامش كند؟
از خدا بگويم؟ او هم سكوت كرده...
تقدير اين روزها ، خدا را هم به سكوت دعوت كرد و خدا، زود قبول كرد...
اما من هنوز وقت مي خواهم...
هنوز براي سكوت زود است...
سكوت نمي كنم كه شايد حرف هايم دل ديگران را آرام كند.
كه بدانند اگر هميشه نمي شنوند، كه كسي بگويد دركت مي كنم،اما مانند من هايي هستند كه دركش كنند،
كه درد او را بفهمند..
سكوت نمي كنم كه همه بفهمند، هنوز در دل ما آشوب است...
آشوبي مثل خرابه هاي بم...
كه از هر تَرَكَش خون مي چِكد...
از هر آوارش خاطره اي تلخ بلند مي شود..
مي نويسم.، و سكوت نمي كنم.....
از اينهمه سكوت چه بگويم؟
چه مي توان گفت؟
بگويم خسته ايم؟ چه فايده!!
بگويم بس است؟ كيست كه تمامش كند؟
از خدا بگويم؟ او هم سكوت كرده...
تقدير اين روزها ، خدا را هم به سكوت دعوت كرد و خدا، زود قبول كرد...
اما من هنوز وقت مي خواهم...
هنوز براي سكوت زود است...
سكوت نمي كنم كه شايد حرف هايم دل ديگران را آرام كند.
كه بدانند اگر هميشه نمي شنوند، كه كسي بگويد دركت مي كنم،اما مانند من هايي هستند كه دركش كنند،
كه درد او را بفهمند..
سكوت نمي كنم كه همه بفهمند، هنوز در دل ما آشوب است...
آشوبي مثل خرابه هاي بم...
كه از هر تَرَكَش خون مي چِكد...
از هر آوارش خاطره اي تلخ بلند مي شود..
مي نويسم.، و سكوت نمي كنم.....
پیشتر خبرگزاری بهایی نیوز در گزارشی به
وضعیت 8 تن از بازداشت شدگان استان مازندران پرداخته است که قسمتی از این یادداشت بازنشر می گردد.
به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز، بیش از سه
سال پیش در تاریخ 91/7/26 مامورین اطلاعات شهرهای گرگان و گنبد در استان گلستان
ساعت 7 صبح بطور همزمان به خانه های تعدادی از بهائیان وارد شدند و آنان را دستگیر
کردند و کلیه ی کتب و آثاربهائی و بعضا غیر بهائی،کامپیوتر،لپ تاپ،CDو ... حتی تصاویر
و تابلوهای مذهبی روی دیوار را با خود بردند
سرانجام پس از گذشت 7 ماه در 92/2/4 جلسه ی
محاکمه ای در طهران شعبه 28 دادگاه انقلاب تشکیل گردید، در حالی که هیچوقت به وکلا
اجازه ی ملاقات با موکلینشان در زندان داده نشد.در این محاکمه برای هریک از متهمین
شاید 10 دقیقه زمان لحاظ گردید که در طی آن وکلاء و موکلین فرصت و اجازه ی دفاع
کردن ،پیدا نکردند.قاضی دادگاه مستقیماً به یکی از متهمین گفت:"عضویت در فرقه
ضاله بهائی خود اتهامی سنگین است و آنچه را شما به آن نام خدمت در جامعه تان را می
دهید از دیدگاه جامعه ی اسلامی جرم محسوب می شود به همین سبب در حقیقت حکم شما
اعدام است ولی به دلیل راءفت اسلامی تنها چند سال حکم تعذیری شامل حالتان می شود
" ... به این ترتیب مجموعاً پس از گذشت هفت ماه باز داشت طولانی با اتهامات
تبلیغ علیه نظام،عضویت در تشکیلات مخفی بهائی و همکاری با دول متخاصم ،یک نفر به
10 سال و هفت نفر دیگر به 5 سال حبس تعذیری محکوم شدند.
پیام مرکزی
پيام مركزي در 8 مهر 1336 در طهران متولد
شد.دوران کودکی و نوجوانی خود را به اقتضای شغل پدر در شهرهای مختلفی چون طهران
،اهواز،کرمانشاه،بابل و گرگان گذراند.
در جوانی از دانشگاه دولتی قزوین در رشته ی
مدیریت صنعتی فارغ التحصیل گردید.
وی دوران سربازی خود را در زمان جنگ ایران و
عراق طی نمود و چون بخاطر اعتقاداتش از به دست گرفتن سلاح جنگی امتناع ورزید او را
به جمع آوری مین در میدان جنگ مجبور کردند.
حوادث و وقایعی را که پیام مرکزی در طول
زندگی خود تجربه نموده بخش مهم و ارزشمندی از تاریخ امر بهائی را ساخته است.
پدر محبوب و نازنین اش جناب امیر هوشنگ
مرکزی که همه او را بنام شاپور می شناسند پس از سال ها عشق و بندگی در خدمت به
آستان جمال قدم در1 مهر سال 1363 در زندان اوین به شهادت رسید و این واقعه در
زمانی اتفاق افتاد که مادر بزرگوارش خانم پریچهر آزاده نیز در زندان اوین دربند بود
و این اسارت 5 سال به طول انجامید.
او در سال 1365 با خانم فرحناز واعظی ازدواج
کرد ودر همان روز تنها 2 ساعت به مادرش اجازه دادند که بهمراه مامور، درمراسم عقد
او حضور داشته باشد.
نتیجه ازدواج ایشان دو فرزند دختر بود.اما
شادی خانواده 4 نفره شان دیری نپائید و در نهایت تاسف در سال 1384 همسرعزیز خود را
به علت بیماری لا علاج از دست داد و ازآن پس وظیفه ی پدری و مادری را به تنهائی بر
دوش کشید.
سال ها گذشت و در 28 آبان 91 به اتهام واهی
عضویت در تشکیلات مخفی دستگیر شد.
یش از یک سال از ازدواج دختر بزرگش میگذرد
ولی متاسفانه مسئو لین اجازه حضور در جشن دختر را به او ندادند. هم اکنون مادرش
بعلت کهولت سن و بیماری در بستر خود چشم انتظار یک لحظه دیدار اوست ولی همچنان از
مرخصی هیچ خبری نیست.
اکنون تاریخ تکرار شد و حالا او به جای پدر
و مادرش نشسته و فرزندانش آن طرف شیشه بجای او می نشینند.
با ما در تلگرام همراه باشید
https://telegram.me/NaBeSarkobAghaliatha
https://telegram.me/NaBeSarkobAghaliatha
iran #تهران #ایران
#ایران -نه به سرکوب اقلیت ها در ایران
آری به آزادی وبرابری ملیت ها ومذاهب
#زرتشتی #اقلیت # مسیحی #کلیمی #بلوچ #ارمنی #سنی #شیعه #عرفان_حلقه #دروایش
#قوچان #بلوچستان #بندرعباس #کرمان #مهاباد #اهواز #اراک #تهران #کرج #اصفهان #کرمانشاه #شیراز #تبریز #رشت#آبادان #اردبیل #مهاباد #سنندج #زاهدان #ایران #شیراز #تهران #اصفهان #مشهد #تبریز #قزوين، #تنكابن #ایرانشهر #ساری #خوزستان #دزفول
#استان #دماوند #شهرستان #اسلامشهر #شهرستان #فیروزکوه #پردیس #ری #رباطکریم #شمیرانات #ورامین #پاکدشت #شهریار #ملارد #قرچک
#ايران #استان_تهران #دماوند #اسلامشهر #شهرستان #فیروزکوه #پردیس #ری #رباط_کریم #شمیرانات #ورامین #پاکدشت #شهریار #ملارد #قدس #بهارستان #قرچک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر